هفت هشت ماهی است که عضو شبکه‌ی اجتماعی توییتر شده‌ام. البته خیلی کج‌دار و مریز. بارها یک ماه یک ماه حضورم را در این شبکه لغو کرده‌ام. حتی یک‌بار انقدر پسوردم را اشتباه زدم تا اکانتم خودش غیرفعال شد و من هم پی نگرفتم. 



جذابیت این شبکه برای من شنیدن صحبت بعضی دوستان و سرعت نشر اخبار در آن بود،‌اما آرام آرام متوجه شدم در سرزمین شبکه‌ی توییتر، علف‌ها و نظرهای بسیار تند و نپخته بسیار بسیار بیشتر دیده می‌شوند تا نظرات پخته‌ و سریع. انگار زمینی سرسبز و پر از علف‌های هرز بسیار بزرگ  و کلفت و در هم و برهم و درختان حاصل دارش کوتاه و محروم از نور خورشید توجه مردم. انگار که حرف‌ها باید قاطع، یک‌طرفه، تک‌ریشه‌ای، ساده‌تر از آنچه می‌توان مساله را ساده کرد و رکیک و پر از فحش باشند. کمااینکه در دنیای ما،‌کمتر مساله‌ای هست که بتوان با قطعیت در مورد آن نظر داد. نظرات ی تند، نظرات علمی تند،‌نظرات مذهبی یا غیرمذهبی تند و دو آتشه و با الفاظ رکیک چیزهایی هستند که محیط توییتر فارسی را پوشانده‌اند و افرادی که پخته‌تر و با نگاه داشتن آداب مسایل را تحلیل کنند حقیر و کمتر دیده شده هستند.


البته مساله به همینجا ختم نمی‌شود. آرام آرام نقاب ذهن ما هم دنبال جمله‌های کوتاه‌تر خواهد رفت. آرام آرام دلمان می‌خواهد ما هم لایک‌های بیشتری بگیریم و حالا هر سوالی بعد از مطرح شدن جمله‌ها و افکارمان این است که می‌توانم این را توییت کنم؟ لایک میخوره؟ و فکر می‌کنم کم‌کم طرز فکر کردن ما را دستخوش تغییر خواهد کرد.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها